دل نوشته ها و علایق من
در هر تپش ثانیه ها
گذر از برزن خاطره ها
یاد آن دوران
یاد آن شب
یاد آن باران
یاد آن خنده
یاد آن اشک ها
ای کاش
خاطره ها
در سرازیری پر شیب گذشتن
قابل تکرار بودند
یاد انان که بی عشق یک دم نیا سودند
آسمان،واژه زیبایی هاست
که در آن تابش پرتو های امید جریان دارد
آسمان حال هوایی دارد
که در آن حال و هوا ابر رحمت باران دارد
من
از دریچه کوچک چشمانم محو تماشای آسمان بودم
من به آسمان چنان می نگرم
که به یک شعر عمیق
از سهراب
من بودم
تو
و یک عالمه حرف...
و ترازویی که سهم تو را از شعرهایم نشان می داد!!!
کاش بودی و
می فهمیدی
وقت دلتنگی
یک آه
چقدر وزن دارد...
از وبلاگ تینا با اجازه خودش برداشتم tina75.loxblog.com
آن شب
همه جا ساکت بود
همه مردم شهر غرقه ی خواب عمیقی بودند
اما چراغ اتاق کوچک او روشن بود
پشت میزش بود گرم نوشتن بود
قلمش عطر شقایق میداد
دفترش بوی گل یاس
او میخواست که از دیوار تنهایی
دری بگشاید رو به دریای امید
او قلم میزد بر سر افکار خودش
شعر هایش را نه امید نگاه
بتمنای دلش میگفت
بهر معشوقش میگفت
شعر هایش از ریا خالی بود
از دروغ هم خالی
اشعار او نو بود
از کهنگی خالی بود
او قافیه ها را نوازش میداد
شعر هایش به همه مردم شهر آرامش میداد
در رفص هجا ها موسیق عشق جریان داشت
او به سر اغاز فصل امید ایمان داشت
باران ، باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل تنگ من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان آبی سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دل تنگ
می پرد مرغ ناگه تا دور
وای باران!!!
پر مرغان نگاهم را باران شست ....
حمید مصدق
من محو تماشای تو،از خود بی خود شدم،در انتهای واژه ی مقدس عشق محو باتو بودن شدم
خواستم اجازه بگیرم که در دریای عمیق چشمانت غرقه شوم ، خواستم تا در امتداد جمله دوستت دارم محو وجود و تو باشم ،خواستم دست نیاز به تمنای یک لبخند بیاورم،
اما گناهم چه بود؟؟؟ که مرا این چنین در انتهای اقیانوس تنهای غرق حسرت کردی و قایق نجات آرزو هایم را با طوفان نا مهربانیت به اعماق تاریکی فرستادی ؟
گناهم چه بود که مرا این چنین مغلوب دل شکسته کردی؟
گناهم چه بود؟؟گناهم چه بود؟
امروز در صف نانوایی کوچه ی ما غوغا بود
یک جوان با پیر گرم دعوا بود
پیر مرد میگفت:جوان نوبت من بوده
آن جوان میگفت به من چه خاطرم آسوده!!
آن طرف نانوا بر سر قیمت نان سر مردم غر میزد
کودکی داد میزد :من،دوتا لواش
نانوا میگفت :خیله خوب یواش!!
دخترک کوچک همسایه ی ما یک نفس غر میزد
که چرا نان مارا نمیدهد نان وا؟!
مادرش می گقت :صبر کن دختر نوبتت باید!
ومن هر روز از لب پنجره اتاق محو این مردم بودم
من از خرید نان ،من از دعوا ،من از نانوا،من از نان خوردن مردم اموختم
که اینجا قیمت نان بالاست!
اینجا قیمت نان به اندازه دل یک انسان می ارزد!!
من از نان خوردن این مردم اموختم:که چرا آدم روضه رضوان به دو گندم بفروخت!!!
این روز ها فر یاد که میزنی می گذارند به پایه دیوانه بودنت
هیچ کس نمی گوید: بیچاره دارد عقده هایش را خالی میکند!!
این روز ها آرمان ها در حنجره ها نمی ماند بلکه در دالان فراموشی گم می شود
از خود بپرسیم آیا آرمان های پدرانمان در قلب هایمان زنده است؟؟؟
؟
دگر چرا به سوی ما سفر نمی کنی پدر؟
دگر چرا به کوی ما گذر نمیکنی پدر؟
اگر شکسته شد دلم ز رفتنت
دگر چرا به قلب ما نظر نمی کنی پدر؟
برای دیدنت سحر چه منتظر نشسته است!
دگر چرا شب سیاه را سحر نمی کنی پدر؟
چشم ابلقم سفید شد به در ز انتظار
دگر چرا گذر به در نمیکنی پدر؟
برای دیدنت پدر به انتظار نشسته ام
دگر چرا به کودکت نظر نمیکنی پدر؟
شجاعتت چو شیر بود همتت چو کوه
دگر چرا چون گذشته ات خطر نمی کنی پدر؟
سنگر و تفنگ و جبهه ها به انتظار مانده اند
دگر چرا به کوی خاطره سفر نمی کنی پدر؟
چشم عالم نگران،دل دوران حیران شد
دگر چرا نصیحتی برای این پسر نمی کنی پدر؟
همیشه به یادت هستیم پدر
زندگی زیباست به زیبایی یک فریاد به قشنگی برگی که نمی افتد مگر به اجازه درخت و درختی که برگ را نمیاندازد مگر به اجازه خدا!!!!
زندگی وقتی زیباست که عادت را بسوزانی ، یک جا ماندن را ،تنها ماندن را،من از سکون بیزارم از مرداب بیزارم،میگذرم تا ته پویایی ،تا انتهای خیابان های خیس ، و من هم خیس با تو بودن خواهم شد و......
چه کسی میگوید عمر گل کوتاه است؟!عمر گل بسیار است ،عمر گل به وسعت زیبایی اوست، به وسعت نجابت گلبرگ هایش ،به وسعت رنگ های گوناگونش ،عمر من کوتاه است ، به کوتاهی یک اذان که در گوشم کفتن ویک نماز که برایم خواندند وا چه خوب میگوید:زندگی فاصله ای بین یک اذان تا نماز است
من از تکرار یک سریال اموختم که هر روزم تکرار دیروز است ،دیروز که مانند امروز نباید میشد اما چه باید کرد من گم شده ام در روز مرّگی و تکرار، من اموخته ام که از تکرار گریزان باشم اما عادت ها نمی گذارند، عادت ها را خواهم کشت قبل از انکه زندگی لب طاقچه عادت از یادم برود، من از تکرار یک سریال بیزارم
خسته ام سر گردانم مانده ام در حصاری که خودم ان را کشیده ام حصاری از جنس تنهایی قفسی که مرا از پرواز باز می دارد
ارزوی پریدن در دلم جا خوش کرده من حصرت شکستن فقس تنهایی را دردل دارم اما میدانم عصر یک جمعه قفسم خواهد شکست ومن پر خواهم شد از احساس و امید مملو از شور، وفریاد خواهم زد که من ازادم، آزادم از هر دو جهان ازادم!!!!!!
او مرا به راهی که به بیراهه منتهی میشد میبرد،به فرا سوی دلتنگی ها ،به اعامق تاریکی و به انتهای جاده ی خوشحالی و سراغاز شهر غم !
او مرا خیس باران غروری کرد ابر هایش جلو تابش افتاب حقیقت را گرفته بود و من مبهوت و سر گردان گرم خیالی خام بودم که در آن از خود قهرمانی ساخته بودم که از فراز کوه ها مینگرد به تمامی جهان ،جهانی که در آن مردمانش تنها و بیکس اند و گویی جملگی دست نیاز خود را بسوی او دراز کرده اند
ومن غافل از این که نیستم قهرمان افسانه ای مردمان خیالی زهنم و مرا غرق این غفلت کرده بود من مغرور و بی تفاوت خود را قوی ترین میدیدم .
او شیطان بود که این چنین مرا مغرور کرد....
ووشو (به انگلیسی: wushu) (به چینی: 武術) به هنرهای رزمی کشور چین گفته میشود که در آن انواع مختلف حرکات جهت سلامتی جسم و روح و دفاع از خود در نظر گرفته شدهاست. در چین باستان از هنرهای رزمی برای دفاع از سرزمین یا خود یا خانواده از دشمنان، راهزنان و غیره استفاده میشد.
امروزه ووشو بصورت یک ورزش استاندارد جهانی به مردم جهان ارائه شدهاست و فقط منحصر به کشور چین نیست و مردم کشورهای مختلف برای بهره گیری از خواص طبی وشرکت در رقابتهای قهرمانی این رشته ورزشی را تمرین میکنند.
هنر رزمی ووشو بطور کلی در مسابقات در دو بخش ارائه میشود:
- زمینه تالو (اجرای فرمهای سنتی چینی بصورت زیبا به همراه حرکات آکروباتیک)
- زمینه سانشو (مبارزه آزاد بر روی سکو با استفاده از دستان و پاها و زیرگیری)
سه سبک اصلی ووشو چانگ چوان، نان چوان و تای چی چوان میباشد. درمسابقات بینالمللی فرمهای استاندارد وحرفهای ازاین سبکها اجرامیشود. چانگ چوان یک سبک شمالی است و واژه چانگ چوان به معنی مشت بلند میباشد.در این سبک از حرکات بادستان وپاهای کشیده وحرکات زیبای آکروباتیک استفاده میشود.
نان چوان یک سبک جنوبی است و بیشترحرکات آن انفجاری و باسرعت است ونمایانگردرگیریهای نزدیک میباشد. تای چی سبکی است که برپایه انرژی چی بناشده است وبه تقویت بدن هم ازنظرجسمی وهم از نظرروحی میپردازد.در این سبک حرکات آرام همراه باتنفس اصولی انرژی بدن راتنظیم میکند.
من وتو يكي دهانيم
كه به همه آوازش
به زيباتر سرودي خواناست.
من و تو يكي ديدگانيم
كه دنيا را هردم
در منظر خويش
تازهتر ميسازد.
نفرتي
از هر آنچه بازمان دارد
از هز آنچه محصورمان كند
از هر آنچه واداردمان
كه به دنبال بنگريم،
من و تو يكي شوريم
از هر شعلهئي برتر،
كه هيچ گاه شكست را بر ما چيرگي نيست
چرا كه از عشق
روئينه تنيم.
و پرستوئي كه در سرپناه ما آشيان كرده است
با آمد شدني شتابناك
خانه را
از خدائي گمشده
لبريز ميكند.
زنده یاد احمد شاملو
دلیل اصلیم ایجاد رابطه با افراد مختلف در فضای مجازی و پیدا کردن دوستای جدید وگرفتن نضرات و انتقادادات برای بهتر شدنم و همین طور نوشتن که بهترین سر گرمی منه!!!!!
اما قبل از ساخت این وب لاگ نوشته های من تو ی یه دفتر که توی کمدم قایمش کرده بودم مونده بود اما حالا میخوام نوشته هام رو اینجا بنویسم تا بقیه بخونن و اگه مشکلی وجود داشت بهم بگن